تبلیغات شما در این وب

تبلیغات شما در این وب

تبلیغات

ضد دختر وضد پسر

سلام به همه ی دوستان این وب با نویسنده شدن شما عزیزان شروع به کار میکنه و موضوع این وب هم ضد دختر و ضد پسر هست که شما عزیزان پس از نویسنده شدن تو وب قرار میدهید خب حرفامون تموم شد فق یه چیزی برای نویسنده شدن مشخصات کلی خودتون و بگید و حتما هم باید یه وب و یا حداقل تو یه وب نویسنده بوده باشید تا بتونید در این سایت شروع به کار کنید امیدوارم به کمک شما دوستان بتونیم یه زمانی این وب رو شلوغ پلوغ کنیم باتشکر دوستتون دارم

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه 24 آبان 1398برچسب:,ساعت 21:22  توسط sosha 




ابروش چه نازه...

اقاکدوم اراایشگاه رفتی چه قد ابروتوووووو خوب برداشت ادرس بده ماهم بریم والله

+ نوشته شده در  دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:29  توسط sana moradi 




شنیدین این پسرای دم بخت میگن : من قصد ازدواج ندارم ؟
یکی نیست بهشون بگه آخه عزیز من !

ازدواج که قصد نمی خواد ! پول می خواد که تو نداری !

+ نوشته شده در  دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:24  توسط sana moradi 




لباس پوشیدن پسرا...

+ نوشته شده در  دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:20  توسط sana moradi 




پارک

عاقا چقد این پسرا پررو ان 

 عاقا ما با دوستمون رفتیم پارک ملت خسته شدیم یه صندلی خالیم پیدا کردیم انگار یه چیه ارزشمند پیدا کرده بودیم دوستم گفت مهدیه بدو  عاقا خلاصه ما صندلیو گرفتیم

 

چند دقیقه نشسته بودیم بماند که خیلیام حسرت صندلی مارو میکشیدن و در کمین بودن که ما کی میخوایم بلند شیم

 

داشتم با دوستم صحبت میکردم که یهو یه یالغوز گفت : ببخشید خانم من فک کردم با یکی دیگس محل نذاشتیم

که دوباره گفت:ببخشید خانم

منو دوستم فقط نگاش میکردیم که گفت میشه پاشین؟اینقدر شکه وعصبی شده بودم که چی دوست داشتم همونجا

انقد بزنمش که بمیرهبچه پررو

من انقد تو شک بودم که فقط نگاش میکردم اخه آدمم انقد پررو؟؟؟؟؟

بعد دوستم گفت واسه چی؟پسره گفت:خیلی خسته ام (البته با دوستش بود)عاقا اینو گفت من اینقد خندم 

گرفته بود که چی خب دیوونه تو که خسته ای چرا میای پارکبعدشم اون همه جا حتما باید بیای روی

صندلی ما بشینی؟

ولی نخندیدم کم پررو بود پررو ترم میشد پسره ی ایکبیری(ایششششش)

خلاصه من هیچی نگفتم فقط بلند شدم دوستمم بنده خدا داشت خودشو با نگاش میکشت بلند نشو

ولی من بلند شدم چون میدونستم بلند نشم اینقد چرت و پرت میگن مخمونو میخورن ولی تا حالا پسر به این بی

شعوری ندیده بودم که دو تا خانوم متشخصو بلند کنن خودشون بشینن

حالا داریم میریم پسرا به غلط کردن افتاده بودن خانوم بیا بشین ببخشیدخانوم بیا بعدش بدون توجه بهشون

بادوستم رفتیم توافق محو شدیم

+ نوشته شده در  یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:12  توسط sana moradi 




ابروم رفت...

یروز انقدر خجالت کشیدم که چی یه فاجعه بود

عاقا ما از بیرون اومدیم طبقه عادتم شالمو سریع در اوردم خیلی ریلکس داشتم تو خونه

قدم میزدم جالب اینجاست که داشتم به سمت شوهر خواهرم میرفتم

 

هنوز میخواستم شروع کنم یه اهنگ بخونم که مخم نمیدونم تازه به کار افتاد یا قفل

شد ولی هرچی بود تازه فهمیدم سر لخت جلوش واستادم

بعد یهو شالمو سرم کردم که فک کنم بیشتر صورتم پوشیده شدبعدم رفتم تو

اتاقم محو شدم
خدایا چرا ؟چرا من انقد حواس پرتم

 

+ نوشته شده در  یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:10  توسط sana moradi 




محل قرارگرفتن...

+ نوشته شده در  یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:8  توسط sana moradi 




پسرای امروزی...

تا حالا دقت کردین اگه پسرای امروزی برن جبهه چی میشه؟؟؟

.

.

.

.

.

.

ﺍﺳﯽ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮﻭ ﺗﻴﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﮐﻦ

ﺧﺴﺘﻢ ﺣﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ

ﻣﻬﺮﺍﻥ ﺍﻭﻥ ﻃﺮﻓﻮ ﺑﻤﺐ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﮐﻦ

ﻧﻬﻬﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﻣﺦ ﺧﻮﺍﻫﺮﺷﻮ ﺑﺰﻧﻢ

ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺸﺎﺑﺎﺭﻭ ﭘﺮ ﮐﻦ

ﺍﻭﻭﻭ ﮐﻲ ﻣﻴﺮﻩ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻫﻮ ﺗﻴﺮ ﺑﻴﺎﺭﻩ

ﻣﻬﺪﯼ ﺗﻔﻨﮓ ﭘﺮ ﮐﻦ

ﻣﮕﻪ ﻧﻤﻴﺒﻴﻨﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺑﺮﻭﻫﺎﻣﻮ ﺗﻤﻴﺰ ﻣﻴﮑﻨﻢ

ﻣﻤﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻳﻢ ﺧﻂ ﻣﻘﺪﻡ

ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻣﻦ ﺿﺪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻭ ﮊﻝ ﻣﻮﻡ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ

ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺑﻴﺎﻡ !

 

 

 

+ نوشته شده در  یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:5  توسط sana moradi 




آخه چرا ی دختر نباید امنیت داشته باشه ؟

 

آخه ب اینا میگن آدم .....

 

+ نوشته شده در  یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:4  توسط sana moradi 




منحرف

این پسرا()

 

               از همون بچگیم

 

                                    ذهنشون منحرف بود

+ نوشته شده در  یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:1  توسط sana moradi